98
غزل شمارهٔ ۷۵۷
زین عبارات جنون تحقیق بی ناموس نیست
شیشه گو صد رنگ توفان کن پری طاووس نیست
اتحاد آیینه دار، رنگ اضدادست و بس
هر کجا لبیک وادزدد، نفس ناقوس نیست
لفظ و معنی گیر خواهی ظاهر و باطن تراش
رشته ای جز شمع در پیراهن فانوس نیست
تا تجدد جلوه دارد شبههٔ معنی بجاست
کس چه فهمد این عبارتها یکی مأنوس نیست
دامن صحرای مطلب بسکه خشک افتاده است
آبروها بر زمین می ریزد و محسوس نیست
از سراغ رفتگان دل جمع باید داشتن
کان همه آواز پا، جز در کف افسوس نیست
در محبت مرگ هم چون زندگی دام وفاست
این ورق هرچند برگردد، خطش معکوس نیست
تشنه لب باید گذشت از وصل معشوقان هند
هیچ ننگی در برهمن زادگان چون بوس نیست
کار پیچ و تاب موجم با گهر افتاده است
آنچه می خواهد تمنا در دل مایوس نیست
بسکه بیدل سازناموس محبت نازک است
شیشهٔ اشکی که رنگش بشکنی بی کوس نیست