66
غزل شمارهٔ ۶۵۹
در چمن گر طرف دامانت صبا خواهد شکست
بررخ هربرگ گل رنگ حیا خواهد شکست
کی غبار خاطر هر آسیا خواهد شدن
تخم ما چون آبله درزیرپا خواهد شکست
اعتماد مامن دیگر درین وادی کجاست
گرد ما برباد خواهد رفت یا خواهد شکست
اینچنین گر شور مستی از لبت گل می کند
در لب ساغر چوبوی گل صدا خواهد شکست
نقش چندین جلوه در جمعیت دل بسته اند
بی خبر آیینه مشکن رنگها خواهد شکست
ما جنون آوارگان ، آشفتگی سرمنزلیم
در خم دامان زلفی گرد ما خواهد شکست
خواب اسباب جهان رانعمتی جزیأس نیست
میهمانش ناشتا از ناشتا خواهد شکست
جرات ما نیست جزگرد نفس برهم زدن
ناله گر تازد همین قلب هوا خواهد شکست
تا دهد گردون ، مراد خاطر ناشاد ما
دستها ازکلفت بار دعا خواهد شکست
هرکجا گرد کسادیها شود عبرت فروش
دیده نرخ آبروی توتیا خواهد شکست
طبع ما هم ازحوادث رنگ خواهد ریختن
شوخی تمثالگرآیینه را خواهد شکست
کو دماغ جستجوهای کنار نیستی
موج ما هم دردل بحربقا خواهد شکست
نیست بنیاد تعلق آنقدر سنگین بنا
این غباروهم را یک پشت پا خواهد شکست
بیدل ازبوی خود است آخرشکست برگ گل
بال مارا شوخی پرواز ما خواهد شکست