112
غزل شمارهٔ ۳۳۶
به روی نسخهٔ هستی که نیست جز تب وتاب
نوشته اند خط عافیت به موج سراب
گرآرزو شکنی می شود عمارت دل
شکست موج بود باعث بنای حباب
دلیل غفلت ما نیست غیروحشت عمر
صدای آب ندارد به جز فسانهٔ خواب
که می خورد غم ویرانی عمارت هوش
بنای خانهٔ زنجیر ما مباد خراب
به جز شکستگی ام قبلهٔ نیازی نیست
سرحباب مرا موج بس بود محراب
درین چمن که گلش پرفشانی رنگست
گشودن مژه مفت است جلوه ای دریاب
ز موج، پرده به روی محیط نتوان بست
تو چشم بسته ای ، ای بیخبر کجاست نقاب
به حبیب ساخت هوس تا تلاش پیش نرفت
کمند موج به چین آرمید و شد گرداب
غم ثبات طرب زین بساط نتوان خورد
بس است ریگ روان گوهر محیط سراب
به فکر مزرع بیدل چرا نپردازی
اگر به ابر کرم صرفه ای ست برق عتاب