132
غزل شمارهٔ ۳۰۳
ای گرد تکاپوی سراغ نو نشانها
واماندة اندیشهٔ راه توگمانها
حیرت نگه شوخی حسن تو نظرها
خامش نفس عرض ثنای تو زبانها
اشکی ست ز چشم تر مجنون تو جیحون
لختی ز دل عاشق شیدای توکانها
درکنه تو آگاهی و غفلت همه معذور
دریا ز میان غافل و ساحل زکرانها
عمری ست که نه چرخ به رنگ گل تصویر
واکرده به خمیازة بوی تو دهانها
آن کیست شود محرم اظهار و خفایت
آیینهٔ خویشند عیانها و نهانها
بر اوج غنایت نرسد هیچ کمندی
بیهوده رسن تاب خیالند فغانها
آنجا که فنا نشئهٔ اسرار تو دارد
پیمانه کش جوش بهار است خزانها
هر سبزه درین دشت شد انگشت شهادت
تا ازگل خودروی تو دادند نشانها
از شوق تمنای تو در سینهٔ صحرا
همچون دل بیتاب تپان ریگ روانها
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیم
اینست متاع جگر خسته دکانها
بیدل ره حمد ازتو به صد مرحله دوراست
خاموش که آوارهٔ وهمند بیانها