84
غزل شمارهٔ ۲۷۹۰
عمر سبک عنان کجاست از نظرم تو می روی
دامن خود گرفته ام می نگرم تو می روی
موج نقاب حیرت است بر رخ اعتبار بحر
گرگهرم تو ساکنی ورگذرم تو می روی
غنچه کمین نشسته ام دامن بوی گل به کف
جیب تامل از هوس گر بدرم تو می روی
بر در جود کبریا نیست ترانهٔ گدا
نام کریم بر زبان مست کرم تو می روی
خلق طلب بهانه ات محمل وهم می کشد
سیر خودت هزار جاسث دیر و حرم تو می روی
با نفس آمد و شدیست لیک ندارم امتیاز
قاصد من تو می رسی نامه برم تو می روی
لاله کجا و کو سمن تا شکند کلاه من
همچو بهار ازین چمن گل به سرم تو می روی
هستی و نیستی چو شمع پرتوی ازخیال توست
با شب من تو آمدی با سحرم تو می روی
عکس حضور عیش ما خارج شخص هیچ نیست
من ز برت کجا روم گر ز برم تو می روی
بیدل از التفات تو دوری من چه ممکن است
در وطنم تو مونسی همسفرم تو می روی