66
غزل شمارهٔ ۲۴۶۳
گر به این واماندگی مطلق عنان خواهم شدن
گام اول در رهت سنگ نشان خواهم شدن
جبههٔ من درکمین سجده ای فرسوده است
عالمی را قبله ام گر آستان خواهم شدن
اینقدر کز خود به فکر جستجویت رفته ام
گر نگردم بی نشان عنقا نشان خواهم شدن
خاکساری نیست آن تخمی که پا مالش کنند
با زمینی گر بسازم آسمان خواهم شدن
غیر جیب بیخودی خلوتگه آرام نیست
در شکست رنگ چون آتش نهان خواهم شدن
اشک مجنونم تسلی در مزاجم تهمتی ست
از چکیدن گر فرو ماندم روان خواهم شدن
آتش یاقوت من خاموش روشن کرده اند
از تکلف تا کجا صاحب زمان خواهم شدن
با چنین ضعفی که سازش جزشکست رنگ نیست
گر به گردون هم برآیم کهکشان خواهم شدن
خشک بردارید ازین دریاگلیم ابر من
یک عرق گر نم کشم صد دل گران خواهم شدن
با همه افسردگی بیدل چو آواز جرس
گر روم از خود دلیل کاروان خواهم شدن