87
غزل شمارهٔ ۲۳۵۷
درکارگاه تحقیق غیر از عدم نبودیم
امروز از تو باغیم دی خاک هم نبودیم
از ما چه خواهد انصاف جز عرض بی نشانی
آیینهٔ سکندر یاجام جم نبودیم
نی دیرجای ما شد نی کعبه متکا شد
در هرکجا رسیدیم ثابت قدم نبودیم
همت چه سر فرازد اندیشه بر چه نازد
اینجا صمد نگشتیم آنجا صنم نبودیم
پرواز تاکجاها شهرت طرازد از ما
در آشیان عنقا طبل و علم نبودیم
شایستهٔ هنر را کس از وطن نراند
در ملک نیستی هم پر محتشم نبودیم
در عرصهٔ تخیل گرد حدوث تا کی
ای غافل اینقدرها ننگ قدم نبو دیم
اکنون به قدر امواج باید قلم به خون زد
تا چشمه درنظربود عبرت رقم نبودیم
نام طلوع خورشید شهرت نمای صبحست
تا او نکرد شوخی ما متهم نبودیم
ناقدردانی از ما پوشید چشم یاران
هر چند خاک بودیم از سرمه کم نبودیم
تا در خیال جاکرد تمییز آب وگوهر
بیدل من و تو گویا هرگز به هم نبودیم