84
غزل شمارهٔ ۱۸۴۸
نبود نقطه ای از علم این کتاب غلط
شعور ناقص ما کرد انتخاب غلط
فریب زندگی از شوخی نفس نخوری
که تیغ را نکند کس به موج آب غلط
شکست شیشه به چشمت بساط عشرت چید
ز رنگ باخته کردی به ماهتاب غلط
رموز وضع جهان را کسی چه دریابد
که خلق کور سوادست و این کتاب غلط
رجوع اصل خطا می برد ز طینت فرع
گرفتن است ز سر چون شود حساب غلط
جهان ز جوش غبار من آنقدر آشفت
که راه خانهٔ خود کرد آفتاب غلط
نداشت آینه ای موج آب غیر محیط
به جلوه خوردم از اندیشهٔ نقاب غلط
برون دایره مرکز چه آبرو دارد
نبست عشق سرم را به آن رکاب غلط
به فرق حاصل این دشت خاک می بایست
عرق ز آینهٔ سعی ریخت آب غلط
به خواب دیدمت امشب که در کنار منی
اگر غلط نکنی نیست حکم خواب غلط
ز قطره ، قطره عیان دید و از محیط ، محیط
نکرد فطرت بیدل به هیچ باب غلط