81
غزل شمارهٔ ۱۳۹۵
صد ابد عیش طربخانهٔ دنیا بخشند
نفسی گر به دل سوخته ام جا بخشند
سیر خمخانهٔ کثرت به دماغم زده است
شایدم نشئهٔ تحقیق دو بالا بخشند
خون سعی از جگر سنگ چکاند هرجا
طاقتی از دل عشاق به مینا بخشند
آبروبی چوگل آینه برکف دارم
لاله رویان مگرم رنگ تماشا بخشند
فیض عشاق اگر عام کند رخص عشق
با خزان پیرهن رنگ ز سیما بخشند
شوق بر کسوت ناموس جنون می لرزد
عوض داغ مبادا ید بیضا بخشند
صبح گلزار وفا نالهٔ بی تاثیری ست
اثر آن به که به انفاس مسیحا بخشند
نقش نیرنگ دو عالم رقم لوح دل است
همه از ماست گر این آینه بر ما بخشند
از نواهای یک آهنگ ازل هیچ مپرس
حکم سر دادن شوق ست اگر پا بخشند
آرزو داغ امیدیست خدایا مپسند
که جگر خون شود و نشئه به صهبا بخشند
شسته می جوشد ازین بحرخط نسخهٔ موج
جرم ما قابل آن نیست که فردا بخشند
بیدل آزادی من در قفس گمنامی ست
دام راه است اگر شهرت عنقا بخشند