139
حکایت در معنی : الناس علی سلوک ملوکهم
چون ز عهد مسیح پیغمبر
شدصدوشصت وهشت سال بسر
پادشاهی به چین قرار گرفت
که ازو باید اعتبار گرفت
سست مغزی و « لینگ تی » نامش
در حرم بسته دائم احرامش
بود سرگرم خفت و خیززنان
خادمان را سپرده بود عنان
تاجری بهر او خری آورد
عشق خر شاه را مسخر کرد
داد فرمان به گردکردن خر
ریش گاوی و خرخری بنگر
اسب ها از سطبل ها راندند
جای آنها حمار بنشاندند
قصر و ایوان ها پر از خر شد
نزل ها بهرشان مقرر شد
خر به عراده ها همی بستند
خرسواری شکوه دانستند
شه به هر سو که عزم فرمودی
شاه و موکب سوار خر بودی
قیمت اسب ها تنزل یافت
خر مقام براق و دلدل یافت
خلق تقلید پادشا کردند
جل و افسار خر طلاکردند
همه عراده ها به خر بستند
به خران نعل سیم وزربستند
رابضان سربسر فقیر شدند
لیک خربندگان امیر شدند
چون توجه نشد ز اسب ، دگر
اسب معدوم شد به دولت خر
کار در دست خادم و خواجه
شاه سرگرم نرخر و ماچه
هرچه خر بد به شهر آوردند
اسب ها را به روستا بردند
مردم روستا سوار شدند
صاحب فر و اقتدار شدند
چون که خود را بر اسب ها دیدند
راه یاغی گری بسیجیدند
لشگری گرد شد از آن مردان
نامشان دستهٔ کُله زردان
گشت معروف در همه کشور
« لینگ تی » هست پادشاهی خر
حمله بردند بر شه و سپهش
عاقبت پست شد سر و کله اش
گشت سرگشته پادشاه خران
ملکش افتاد درکف دگران
خواه در روم گیر خواه به چین
خرخری را نتیجه نیست جز این