شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
گفتار چهارم در صفت استاد گوید
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( کارنامهٔ زندان )
124

گفتار چهارم در صفت استاد گوید

گیتی از اوستاد باشد راست
کارگیتی از اوستاد بپاست
کیست استاد آن که هم ز اول
سوی یک علم رفت و کرد عمل
هنر آموخت نزد استادی
اوستا دیده ای ملک زادی
چون کز استاد علم حاصل کرد
به عمل علم خویش کامل کرد
خورد سی سال خون دل پیوست
اوستادی بدو برازنده است
وز دو استاد آن بود برتر
که به یک فن شدست نام آور
ذوفنون پیش مردم یک فن
خوار باشد به وقت عرض سخن
علم ها را کرانه پیدا نیست
آن که علمی تمام داند کیست ؟ !
علم هاگرچه پیچ درپیچ است
علم ما پیش جهل ما هیچ است
عمرها گر هزار سال بدی
وآن هم اندر علوم صرف شدی
بودی آن جمله پیش علم وجود
نقطه ای پیش سطح نامحدود
حد آن جز خدا ندانسته
چیست دانسته یا ندانسته
چون چنین است هست شرط هنر
که به یک فن کنی پدیدگهر
چون نهادی به کارگردن را
می توان داد، داد یک فن را