شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۰۱ - علی جان
ملک الشعرای بهار
ملک الشعرای بهار( قصاید )
117

شمارهٔ ۲۰۱ - علی جان

نامه ات آورد اسکدار علی جان
شاد شد از وی دل بهار علی جان
یافتم این بنده گرچه از پس ده سال
در نظرت قدر و اعتبار علی جان
لیک تو بودی مرا ز ساعت اول
خوبترین یار و دوستار علی جان
در نظر من سه اصل قوت دارد
عاطفه و مسلک و شعار علی جان
من به تو با این دو دیده بودم از اول
نیستم از دیده شرمسار علی جان
گرچه کنون حزب و مز ب و عاطفه مرد ه است
لیک بدان دارم افتخار علی جان
بودم و بودیم در مقابل روسان
همچویکی آهنین حصار علی جان
بودیم از پشت میزهای جراید
رزم کنان تا به پای دار علی جان
با سپه روس ، گشته ایم مقابل
بی مدد عون و دستیار علی جان
خارجیان را ز ملک خویش براندیم
با قلمی همچو ذوالفقار علی جان
نفی بلد دیده ایم و حبس مکرر
تهمت خصمان نابکار علی جان
هرکه به جای من و تو بودی کردی
روزی صد بار انتحار علی جان