شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
الحكایة و التمثیل
عطار
عطار( بخش بیست و دوم )
144

الحكایة و التمثیل

نازنین شوریدهٔ درگاه بود
پیشش آمد زاهدی در راه زود
گفت میگوید خداوندت سلام
نازنین گفتش که تو برگیر گام
از فضولی دست کن کوتاه تو
زانکه هیچ از حق نهٔ آگاه تو
کار حق بر تو کجا مبنی بود
کز وکیلی چون تو مستغنی بود
تو برون شو از میان کان ذات فرد
بی رسولی تو داند گفت و کرد