شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
در صفت آسمان گوید
اسدی توسی
اسدی توسی( گرشاسپ نامه )
171

در صفت آسمان گوید

چو دریاست این گنبد نیگون
زمین چون جزیره میان اندرون
شب و روز بر وی چو دو موج بار
یکی موج از و زرد و دیگر چو قار
چو بر روی میدان پیروزه رنگ
دو جنگی سوار این ز روم آن ز زنگ
یکی از بر خنگ زرین جناغ
یکی بر نوندی سیه تر ز زاغ
یکی آخته تیغ زرین ز بر
یکی بر سر آورده سیمین سپر
جهان حمله گه کرده تا زنده تیز
گه اندر درنگ و گه اندر گریز
نماید گهی رومی از بیم پشت
گریزان و آن زرد خنجر به مشت
گهی آید آن زنگی تاخته
ز سیمین سپر نیمی انداخته
دو گونست از اسپانشان گرد خشک
یکی همچو کافور و دیگر چو مشک
ز گرد دو رنگ اسپ ایشان به راه
سپیدست گه موی و گاهی سیاه
نه هرگز بودشان به هم ساختن
نه آسایش آرند از تاختن
کسی را که سازند با جان گزند
بکوبندش از زیر پای نوند
تکاور تکانند هر دو چو باد
سواران چه بر غم از ایشان چه شاد