151
غزل
سهل گفتی به ترک جان گفتن
من بدیدم، نمی توان گفتن
جان فرهاد خسته شیرین است
کی تواند به ترک جان گفتن؟
دوست می دارمت به بانگ بلند
تا کی آهسته و نهان گفتن؟
وصف حسن جمال خود خود گو
حیف باشد به هر زبان گفتن
تا به حدی است شکر دهنت
که نشاید سخن در آن گفتن
گر نبودی کمر، میانت را
کی توانستمی نشان گفتن؟
ز آرزوی لبت عراقی را
شد مسلم حدیث جان گفتن