80
غزل شمارهٔ ۳۰۲
آگه نه ای ز حالم ای جان و زندگانی
دردا که در فراقت می بگذرد جوانی
عمری همی گذارم روزی همی شمارم
روزی چنان که آید عمری چنانک دانی
هرگز ز من ندیدی یک روز بی وفایی
هرگز ز تو ندیدم یک روز مهربانی
در کار من نظر کن بر حال من ببخشای
تا چند بی وفایی تا کی ز بدگمانی
ای یار ناموافق رنجیست بی نهایت
وی بخت نامساعد کاریست آسمانی