83
غزل شمارهٔ ۱۵۲
یا وصل ترا عنایتی باید
یا هجر ترا نهایتی باید
صد سورهٔ هجر می فرو خوانی
در شان وصال آیتی باید
دل عمر به عشق می دهد رشوت
آخر ز تو در حمایتی باید
بوسی ندهی وگر طمع دارم
گویی به بها ولایتی باید
الحق به از این بها به نتوان جست
در هر کاری کفایتی باید
آخر ز تو در جهان پس از عمری
جز جور و جفا حکایتی باید
وانگه ز منت چه عیب می جویی
جز مهر و وفا شکایتی باید
در خون منی چرا نیندیشی
کین دل شده را جنایتی باید