هم به مشرق هم به مغرب نور از آن گوهر رسید

نام ایشان در جهانداری به هرکشور رسید

جوش جیش او به قصر و خانه ی قیصر رسید

وز فلک منشور عدل و استقامت در رسید

سقف ایوان شهنشاهی به کیوان در رسید

نوبت شاهی به سلطان جهان سنجر رسید

آن که شاهان را ازو هم تخت و هم افسر رسید

هر زمان او را ز دولت مژدهٔ دیگر رسید

گه ز هفت اقلیم فتح او به هفت اختر رسید

گه به درگاهش ز شاه هند حمل زر رسید

از همه درگاه سوی درگهش لشکر رسید

نعرهٔ کوس از در ا غزنی ا به کالَنجر رسید

از حُسام آب رنگ او تَفِ آذر رسید

بهره هر ساعت شرار و دود و خاکستر رسید

بدسگالان را ز تیغش زخم بر مِغفَر رسید

کرد مِغفَر پاره و زخمش به فرق سر رسید

چون قضای ایزدی در قلعهٔ خیبر رسید

گوشمالی کان به اهل خیبر از حیدر رسید

تا به برج گاو و ماهی بوی آن عنبر رسید

تا به پشت گاو و ماهی حلم آن لنگر رسید

از زمین باختر تا دامن خاور رسید

صد یکی از دولت تو قِسم اسکندر رسید

آخر از کین تو سوی حنجرش خنجر رسید

آخرالامر آن رسن را سر سوی چنبر رسید

اندرین گیتی به آب چشمهٔ کوثر رسید

بوی مشک خالص و شیرینی شکّر رسید

راست گویی کاروان تبّت و عسکر رسید

رایت اقبال او برگنبد اخضر رسید

شکر یزدان راکه اکنون حق سوی حقور رسید

موسم شاه سپرغم ، وقت نیلوفر رسید

نوبت شمشاد و مرزنگوش و سیسنبر رسید

کز بساطت بر فلک آواز رامشگر رسید

کز نبرد تو به اعدا هیبت محشر رسید