شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
هجرانی
احمد شاملو
احمد شاملو( ترانه های کوچک غربت )
372

هجرانی

تلخ
چون قرابه ی زهری
خورشید از خراشِ خونینِ گلو می گذرد.
سپیدار
دلقکِ دیلاقی ست
بی مایه
با شلوارِ ابلق و شولای سبزش،
که سپیدیِ خسته ْخانه را
مضمونی دریده کوک می کند.
مرمرِ خشکِ آبدانِ بی ثمر
آیینه ی عریانیِ شیرین نمی شود،
و تیشه ی کوه کن
بی امان ْتَرَک اکنون
پایانِ جهان را
در نبضی بی رؤیا تبیره می کوبد.
کُند
همچون دشنه یی زنگاربسته
فرصت
از بریدگی های خونبارِ عصب می گذرد.
۱۳ تیرِ ۱۳۵۷
لندن