شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
من هم دست ِ توده ام
احمد شاملو
احمد شاملو( مدایح بی صله )
232

من هم دست ِ توده ام

من همدستِ توده ام
تا آن دَم که توطئه می کند گسستنِ زنجیر را
تا آن دَم که زیرِ لب می خندد
دلش غنج می زند
و به ریشِ جادوگر آبِ دهن پرتاب می کند.
اما برادری ندارم
هیچگاه برادری از آن دست نداشته ام
که بگوید «آری»:
ناکسی که به طاعون آری بگوید و
نانِ آلوده اش را بپذیرد.