200
صبر تلخ
با سکوتی، لبِ من
بسته پیمانِ صبور ــ
زیرِ خورشیدِ نگاهی که ازو می سوزم
و به نفرت بسته ست
شعله در شعله ی من،
زیرِ این ابرِ فریب
که بدو دوخته چشم
عطشِ خاطرِ این سوخته تن،
زیرِ این خنده ی پاک
و وردِ جادوگرِ کین
که به پای گذرم بسته رسن...
□
آه!
دوستانِ دشمن با من
مهربانانِ درجنگ،
همرَهانِ بی ره با من
یک دلانِ ناهمرنگ...
□
من ز خود می سوزم
همچو خونِ من کاندر تبِ من
بی که فریادی ازین قلبِ صبور
بچکد در شبِ من
بسته پیمان گویی
با سکوتی لبِ من.
۱۳۳۰