شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
چون فورانِ فحل ْمستِ آتش...
احمد شاملو
احمد شاملو( حدیث بی قراری ماهان )
224

چون فورانِ فحل ْمستِ آتش...

یاد مختاری و پوینده
چون فورانِ فحل ْمستِ آتش بر کُره ی خمیری
به جانبِ ماهِ آهکی غریو می کشیدیم.
حنجره ی خون فشانِمان
دشنامیه های عصب را کفرِ شفافِ عصیان بود
ای مرارتِ بی فرجامِ حیات ، ای مرارتِ بی حاصل!
غلظه ی خونِ اسارتِ مستمر در میدانچه های تلخِ ورید
در میدانچه های سنگی بی عطوفت...
ــ فریبِمان مده اِی!
حیاتِ ما سهمِ تو از لذتِ کُشتارِ قصابانه بود.
لعنت و شرم بر تو باد!
۱۳۷۷