137
سِمیرُمی
برای هوشنگ کشاورز
با سُم ضربه ی رقصانِ اسبش می گذرد
از کوچه ی سرپوشیده
سواری،
بر تَسمه بندِ قَرابینش
برقِ هر سکّه
ستاره یی
بالای خرمنی
در شبِ بی نسیم
در شبِ ایلاتیِ عشقی.
چار سوار از تَنگ دراومد
چار تفنگ بر دوشِشون.
دختر از مهتابی نظاره می کند
و از عبورِ سوار
خاطره یی
همچون داغِ خاموشِ زخمی.
چارتا مادیون پُشتِ مسجد
چار جنازه پُشتِشون.
شهریورِ ۱۳۵۴