شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
در دوردست...
احمد شاملو
احمد شاملو( باغ آینه )
174

در دوردست...

در دوردست، آتشی اما نه دودناک
در ساحلِ شکفته ی دریای سردِ شب
پُرشعله می فروزد.
آیا چه اتفاق؟
کاخی ست سربلند که می سوزد؟
یا خرمنی ــ که مانده ز کینه
در آتشِ نفاق ــ؟
هیچ اتفاق نیست!
در دوردست، آتشی اما نه دودناک
در ساحلِ شکفته ی شب شعله می زند؛
وین جا، کنارِ ما، شبِ هول است
در کامِ خویش گرم
وز قصه باخبر.
او را لجاجتی ست که، با هرچه پیشِ دست،
روی سیاه را
سازد سیاه تر.
آری! در این کنار
هیچ اتفاق نیست:
در دوردست آتشی اما نه دودناک،
وین جای دودی از اثرِ یک چراغ نیست!
۱۳۳۸