137
شبانه
به محمود کیانوش
شب تار
شب بیدار
شب سرشار است.
زیباتر شبی برای مردن.
آسمان را بگو از الماسِ ستارگانش خنجری به من دهد.
□
شب
سراسرِ شب
یکسر
از حماسه ی دریای بهانه جو بی خواب مانده است.
دریای خالی
دریای بی نوا...
□
جنگلِ سالخورده به سنگینی نفسی کشید و جنبشی کرد
و مرغی که از کرانه ی ماسه پوشیده پَرکشیده بود
غریوکشان
به تالابِ تیره گون
درنشست.
تالابِ تاریک
سبک از خواب برآمد
و با لالای بی سکونِ دریای بیهوده
باز
به خوابی بی رؤیا
فروشد...
□
جنگل با ناله و حماسه بیگانه است
و زخمِ تبر را با لعابِ سبزِ خزه
فرومی پوشد.
حماسه ی دریا
از وحشتِ سکون و سکوت است.
□
شب تار است
شب بیمار است
از غریوِ دریای وحشت زده بیدار است
شب از سایه ها و غریوِ دریا سرشار است
زیباتر شبی برای دوست داشتن.
با چشمانِ تو مرا به الماسِ ستاره ها نیازی نیست.
با آسمان
بگو.
۱۳۳۷/۴/۱۷