501
دیوانه رسوای دل
من عاشق رویی شدم ناگفتنی ای وای دل
آتش گرفته جان از این تصمیم بی پروای دل
گویی كه از عرش آمده اینجا خدایی میكند
جز كوی او جایی نباشد منزل و مأوای دل
ای دوست تو گر عافیت خواهی نیا نزدیك ما
اینجا همه مستند و پر شورند از بلوای دل
در راه عشق او رها از عقل و منطق میشوی
دیوانه هر كاری كند اندر پی فتوای دل
دنیا كه هیچ از آخرت هم بگذری بیدین شوی
بی آبرو خواهی شد از رفتار بیتقوای دل
در كوی او تنها شوی یكتا شوی و بیكران
آنجا صدایی نیست جز این بیصدا آوای دل
ای وای عاشق شد دلم همچون شقایق شد دلم
بر عقل فائق شد دلم ای وای من ای وای دل
راه حقیقت پر خطر پیری بگیرد دست من
ور نه به چاه اندازدم دیوانهی رسوای دل