شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شبیخون یک نگاه
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( راه محبت )
508

شبیخون یک نگاه

دلم تنگ است و یاد تو خرابش می‌كند هر دم
جهانی را چرا یا رب درون خانه آوردم
شبیخون نگاهت را ندارد تاب، چشمانم
هجوم حجم گرم تو بتركاند دل سردم
به یك لحظه شكارت شد دلم اما ندانستم
فراقت می‌شود آخر بدین‌سان مایه‌ی دردم
طبیبا یك نظر این سو بچرخان روی ماهت را
بیا رحمی بكن یك دم به حال این رخ زردم
تو سرباز فداكاری ز من دیوانه‌تر خواهی
چرا از كوی خود جانا نمودی اینچنین طردم
من اینجا بر سر راهت نشینم تا كه برگردی
وفادارم به عهد خود نشانت می‌دهم مردم
تو هستی هسته‌ی مثبت به روی نقطه‌ی پرگار
من اما ذره‌ای منفی كه گرد هسته می‌گردم
یكی بالای سر دارم به سمت صفر در راهم
كه حدم بی‌نهایت باشد ار نا چیز تر گردم
تویی كه از ازل بودی تویی كه تا ابد هستی
جهان بی‌كرانی تو من اما كمتر از گردم
چو هستی سایه وهم‌ است و آن ‌هم هیچ را سایه
من اینجا پشت هیچستان حقیقت را نظر كردم