509
چشمان مست
امشب خرابم ساقیا از جام چشم مست تو
خواهم برقصم تا سحر دستان من در دست تو
نی راه پیشم سوی تو نی پس بدور از کوی تو
دل را گریزی نیست از این صحنه بن بست تو
صید توام من جان به کف آخر نشیند بر هدف
تیری که می گردد رها سوی دلم از شست تو
تو از ملائک هم سری از هر دو عالم برتری
دنیا ز تو فرمان برد بالای هستی پست تو
کی این منیّت نیست و من گشته ام در تو فنا
آنگه که دیگر نیستم کس نیست الاّ هست تو
من در حقیقت قطره ای ناچیزم از دریای تو
کی قطره ی آواره در دریا شود پیوست تو