536
نفس پیاله ها
نوش لبان لعل تو ختم تمام ناله ها
گو که مسیح می دمد در نفس پیاله ها
قرص مه چهارده نیست صنم به سان تو
بین بتان ماه رو بین دو هفت ساله ها
با دو هجای جابجا دی مه آسمان بدی
نور رخت نشانه بر راه میان چاله ها
هر چه که خلق می شود پای تو در میان بود
دست تو هست بی گمان پشت سیاه چاله ها
فرضیه ی یگانگی معنی حرف ساده ات
هست درون خنده ات شرح همه رساله ها
گرد رخ تو هاله ای رنگ سفید دیده ام
چونکه مرکب است از رنگ تمام هاله ها
داغ غم است و خون دل بر در و دیوار زمان
داغ دل شقایق و سرخی جام لاله ها
گشته زمین مکدر از حادثه ها و جنگ ها
هان تو بیا و پاک کن خاطره ی زباله ها
پشت در بهشت در دست همه حواله ای
مهر تو درج گشته بر روی همه حواله ها
ای که تو جان جان جان چکیده ی حقیقتی
نیست چو تو عصاره ای بین همه سلاله ها