532
ماه چارده
برخیز دل بگشای در دلدار بر در میزند
آن جان جان جان من امشب به ما سر میزند
بشنیده بوی یار خود این مرغ سرگردان دل
از شوق دیدارش كنون در سینه پر پر میزند
شد چارده ماه و ندیده دیده ماه چارده
امشب به بامم خنده بر این دیدهی تر میزند
میآید امشب یار من چون میشنیدم یك ملك
بر بام هستی نغمهی الله اكبر میزند
ما را ز سوز آفتاب روز محشر باك نی
او خیمهای از عشق بر صحرای محشر میزند
او بینیاز از وعظ و فریاد و حدیث وحرفها
با خندههایش طعنه بر محراب و منبر میزند
بیآبروتر از من رسوا ندارد گرد خود
آبی به رویم با دعا از حوض كوثر میزند
او با سپاس از رب خود از آنچه هست و دادهاش
جام شراب شكر را با یاد دلبر میزند
هر كس به او چیزی دهد یا اینکه خدمت می كند
بعد از تشكر در حسابش ده برابر میزند
هر شب نگارم مینگارد بر ورق شكر نعم
خطی به روی عارضش از نقش داور میزند
او هر كه را بیند و یا اندیشد اندر خاطرش
بهر دعای خیر او با یار ساغر میزند
میبخشد و از پای خود زنجیر كینه میكند
هر كس كه میآزارد و بر سینه خنجر میزند
نور محبت تابد او بر هر كس و هر چیز كه
میبیندش یا یك دم اندر خاطرش پر میزند
پندار نیك و صدق گفتار و درستی در عمل
آن سرو باغ راستی طرح صنوبر میزند
هر رویداد و هر كس و هر چیز بیند در جهان
نقشی از آنها در دلش چون در و گوهر میزند
هر ماه از انسانیت یك جنبه همچون غنچهای
از خاك باغ دل به یاد دوست سر بر میزند
هرجا مؤثرتر بود خدمت مبرا از ریا
بر ناتوانتر دستها دست توانگر میزند
ای غرق در طوفان دریای حقیقت مژدهای
نوح است كشتیبان ما بر عرش لنگر میزند