145
باغ عشق
اگر دریچه دلت به باغ عشق وا شود
فضای دل پر از شمیم عطر یاس ها شود
طبیب پشت پنجره نشسته تا دوا کند
خوشا دلت اگر به درد عشق مبتلا شود
به بال عشق چلچله پرد به اوج آسمان
اگر ز میله های ذهنی قفس رها شود
ز پیله ای که بافته هزار دور گرد خود
ضمیر پاک شاپرک گذر کند جدا شود
به باغ عشق و معرفت بیا خدای را ببین
که عکس ذات او عیان به رنگ ماسوا شود
به باد داده بید موپریش زلف خویش را
عیان دو چشم مست آسمانی خدا شود
بیا به قدر یک پیاله چای نزد ما نشین
که راز یک حقیقت نهفته برملا شود