154
باغ شادی
طرب از خدا طلب کن و بیا به باغ شادی
غم و درد را رها کن همه با فراغ شادی
به برون شب است و سرما لب پرتگاه وحشت
مرو بی سراج و مشعل ز تنور داغ شادی
خطر است و سوز و ظلمت و درون شادخانه
شعف و شرار و شور و شرر اجاغ شادی
به شرابخانه آی و بنشین کنار ساقی
چو ازو پیاله گیری بشوی ایاغ شادی
سر صبر با توکل و رضایت و پذیرش
برسی به یار دیرین به چهارباغ شادی
تو ببخش و کینه ها را بگذار تا ببینی
که هزار رنگ دارد پر و بال زاغ شادی
ز همان دمی که رفتی همه جست و جو شدم من
دل من هماره گیرد به رهت سراغ شادی
عجبم اگر نیایی که بدون تو ندارم
نه هوای سرو بستان نه دل و دماغ شادی
شب و سیل و موج و طوفان و به ساحل حقیقت
تو سفینه نجاتی و به ره چراغ شادی