شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بیداری
ابوالفضل حقیقت
ابوالفضل حقیقت( اشعار نو )
177

بیداری

من از این تاریکی
و از این ویرانی
و فشار در و دیوار به تنگ آمده ام
وقت آن است که برخیزم و کاری بکنم
تا به کی حلقه تکرار امور واهی
تا به کی غرق در این گمراهی
تا کجا خوردن و خوابیدن و تکرار هوس
تا به کی درد و غم و غصه در این کنج قفس
وقت آن است که برخیزم و کاری بکنم
من از این پیله که بر گرد خودم ساخته ام
من از این تار که بر راه خودم بافته ام
من از این جنگ که تا عمق خودم تاخته ام
نک به تنگ آمده ام
وقت آن است که برخیزم و کاری بکنم
من در این صحنه رسالت دارم
من در اندیشه اقدام بزرگی به زمین آمده ام
زندگی در قفس و پیله اوهام بس است
غرق در خواب و خیال من و این نام بس است
تا به کی بنشینم
تا که افسانه مردی ز برون آید و کاری بکند
این جهان منتظر حرکت و اقدام من است
وقت آن است که برخیزم و کاری بکنم