شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۶ - چه شورها
عارف قزوینی
عارف قزوینی( تصنیفها )
447

شمارهٔ ۱۶ - چه شورها

بنا به گفتهٔ عارف قزوینی در دیوانش، چه شورها در استانبول و پس از «معلوم شدن خیالات ترک ها نسبت به آذربایجان» تصنیف شده است (اواخر سال ۱۳۳۶ ه.ق).
چه شورها که من به پا، ز شاهناز می کنم
در شکایت از جهان، به شاه باز می کنم
جهان پر از غم دل از (جهان پر از غم دل از) زبان ساز می کنم (می کنم)
ز من مپرس چونی، دلی چو کاسۀ خونی
ز اشک پرس که افشا نمود راز درونی
نمود راز درونی، نمود راز درونی، نمود راز درونی
اگر چه جا ازین سفر، بدون دردسر
اگر به در برم من، به شه خبر برم من
چه پرده های نیرنگ ز شان، به بارگاه شه درم من (ز شان به بارگاه شه درم من)
حکومت موقتی چه کرد به که نشنوی
گشوده شد در سرای جم به روی اجنبی
به باد رفت خاک و کاخ (به باد رفت خاک و کاخ) و بارگاه خسروی (کاخ خسروی)
سکون ز بیستون شد، چو قصر کن فیکون شد
صدای شیون شیرین، به چرخ بوقلمون شد
(به چرخ بوقلمون شد، به چرخ بوقلمون شد، به چرخ بوقلمون شد)
شه زنان، به سرزنان و موکنان
به گریه گفت: کو سران ایران، دلاوران ایران؟
چه شد که یک نفرمرد، نماند از بهادران ایران (نماند از بهادران ایران)
کجاست کیقباد و جم، خجسته اردشیر کو؟
شهان تاج بخش و خسروان باجگیر کو؟
کجاست گیو پهلوان (کجاست گیو پهلوان)
و رستم دلیر کو (رستم دلیر کو)؟
ز ترک این عجب نیست، چه اهل نام و نسب نیست
قدم به خانۀ کیخسرو، این ز شرط ادب نیست (این ز شرط ادب نیست)
(این ز شرط ادب نیست)
ز آه و تف، اگر چه کف، زنی چون دف، بزن به سر، که این چه بازی است؟
که دور ترک بازی است
برای ترک سازی عجب زمینه سازی است(عجب زمینه سازی است)
زبان ترک از برای از قفا کشدن است
صلاح پای این زبان ز ممکلت بریدن است
دو اسبه با زبان فارسی (دو اسبه با زبان فارسی)
از ارس پریدن است (خدا جهیدن است)
نسیم صبحدم خیز، بگو به مردم تبریز
که نیست خلوت زرتشت، جای صحبت چنگیز (جای صحبت چنگیز)
زبانتان شد از میان، به گوشه ای نهان
سیاه پوش و خاموش، ز ماتم سیاووش
گر از نژاد اوئید، نکرد باید این دو را فراموش (نکرد باید این دو را فراموش)
مگو سران فرقه، جمعی ارقه، مشتی حقه باز
وکیل و شیخ و مفتی، مدرس است و اهل آز
بدین سیاست آب رفته (بدین سیاست آب رفته)
کی شود به جوی باز (خدا به جوی باز)
ز حربۀ تدین خراب مملکت از بن
نشسته مجلس شوری به ختم مرگ تمدن (به ختم مرگ تمدن) (به ختم مرگ تمدن)
چه زین بتر ز بام و در به هر گذر
گرفته سر به سر خریت، زمام اکثریت
گر این بود مساوات
دوباره زنده باد بربریت (دوباره زنده باد بربریت)
به غیر باده زادۀ حلال کسی نشان نداند
از این حرام زادگان یکی خوش امتحان ندارد
«رسول زاده» ری به ترک (رسول زاده، ری به ترک)
از چه رایگان نداد (رایگان نداد)
گذاشت و بهره برداشت هر آنچه هیزم تر داشت
به جز زیان ثمر از این «اجاق ترک» چه برداشت ؟
با خود این چه ثمر داشت (با خود این چه ثمر داشت)
به غیر اشک و دود، هر آنچه هست و بود
یا نبود بی اثر ماند، ز سود ها ضرر ماند
برای آنچه باقی است، ببین هزار ها خطر ماند (ببین هزار ها خطر ماند)