شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۴۰ - بیداری دشمن غفلت دوست
عارف قزوینی
عارف قزوینی( غزل‌ها )
113

شمارهٔ ۴۰ - بیداری دشمن غفلت دوست

ز خواب غفلت، هر دیده ئی که بیدار است
بدین گناه اگر کور شد سزاوار است!
زده است یکسره خود را براه بد مستی
قسم بچشم تو ما مست و خصم هشیار است
پلیس مخفی و نابود، محتسب بقمار
بخواب شحنه، عسس مست و دزد در کار است
تو را از آن چه، بساز کدام در رقصیم
مرا چه کار که انگشت کیست در کار است
تو صحت عمل از دزد و راهزن مطلب
از آنکه مملکت امروز دزد بازار است
گرفت وجهی و ما را به بیع قطع فروخت
ببین که در همه جا صرفه با خریدار است
بگو به عقل منه پا بر آستانه عشق
که عشق در صف دیوانگان سپهدار است
هر آن سری که ندارد سر وطنخواهی
الهی آنکه شود سرنگون که سربار است
تو پایداری بین، عارف ار بدار رود
گمان مدار که از حرف دست بردار است