شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۳۹ - زاهدان ریائی واعظان دروغی!
عارف قزوینی
عارف قزوینی( غزل‌ها )
131

شمارهٔ ۳۹ - زاهدان ریائی واعظان دروغی!

واعظا گمان کردی داد معرفت دادی
گر مقابل عارف ایستادی استادی
پار در سر منبر داده حکم تکفیرم
شکر میکنم کامروز زان بزرگی افتادی
گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم
یک نفس کشیدن را در هوای آزادی
طی راه آزادی نیست کار اسکندر
پیر شد در این ره خضر مرد اندر این وادی
از خرابی یکمشت رنجبر چه میخواهی
تا بکی توانی کرد ز این خرابی آبادی
پنجه توانائی گر مدد کند روزی
بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی
کاش یک «ترر» ز اول، شر بوالبشر میکند
تا که ریشه آدم از میان بر افتادی
نیکنامی انسان زندگی پس از مرگ است
عارفا به بدنامی خوب امتحان دادی