109
غزل ۹۵
می توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم شکیبایم هست
حفظ ناموس تو منظور است می دانی تو هم
ورنه سد تقریب خوب از بهر رسواییم هست
سوی تو گویم نخواهد آمد اما می شنو
ایستاده بر در دل سد تقاضاییم هست
نی همین داد تغافل می دهد خود رای من
اندکی هم در مقام رشک فرماییم هست
گر شراب اینست کاندر کاسهٔ من می رود
پرخماری در پی این باده پیماییم هست
گرچه هیچم ، نیستم همچون رقیبان در به در
امتیازی از هوسناکان هر جاییم هست
وحشیم من کی مرا وحشت گذارد پیش تو
گر چه می دانم که در بزم تو گنجاییم هست