شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۳۹۲
وحشی
وحشی( غزلیات )
85

غزل ۳۹۲

چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی
کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او
چه غم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی
به اغیار آنقدرها می توانست از وفا دیدن
چه می شد گر زیادی یک نظر هم سوی ما کردی
به تنگیم از جدایی کاشکی می شد یکی پیدا
که ما را رهنمایی سوی اقلیم فنا کردی
اجل گر رحم بر وحشی نکردی شام مهجوری
تو می دانی که غم با روزگار او چها کردی