شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۳۳۳
وحشی
وحشی( غزلیات )
120

غزل ۳۳۳

تغافلها زد اما شد نگاهی عذر خواه من
که سد ره گشت بر گرد سر چشمش نگاه من
مرا چشم تو افکند از نظر اما نمی پرسی
که جاسوس نگاه او چه می خواهد ز راه من
برای حرمت خاک درت این چشم می دارم
که گرد آلوده هر پایی نگردد سجده گاه من
به کشت دیگران چون باری ای ابر حیا خواهم
که گاهی قطره ای ضایع شود هم بر گیاه من
رقیبا پر دلیری بر سر آن کوی و می ترسم
که تیغی در غلافست این طرف یعنی که آه من
کمان شوق پر زور است و تیر انداز دیوانه
خدنگی گر نشیند بر کسی نبود گناه من
خطر بسیار دارد مدعی خود نیز می داند
اگر وحشی نیندیشد ز خشم پادشاه من