شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۲۹۸
وحشی
وحشی( غزلیات )
101

غزل ۲۹۸

در آن مجلس که او را همدم اغیار می دیدم
اگر خود را نمی کشتم بسی آزار می دیدم
چه بودی گر من بیمار چندان زنده می بودم
که او را بر سر بالین خود یکبار می دیدم
به من لطفی نداری ورنه می کردی سد آزارم
که می ماندم بسی تا من ترا بسیار می دیدم
به مجلس کاش از من غیر می شد آنقدر غافل
که یک ره بر مراد خویش روی یار می دیدم
عجب گر زنده ماند شمع سان تا صبحدم وحشی
که امشب ز آتش دل کار او دشوار می دیدم