شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۲۱۴
وحشی
وحشی( غزلیات )
111

غزل ۲۱۴

سرت از غرور خوبی به کسی فرو نیاید
سر این غرور کردم که کمی درو نیاید
بحلی ز من اگر چه همه باد برد نامم
که کسی به کوی خوبان پی آبرو نیاید
دل رشک پرور من همه سوخت چون نسوزد
که بغیر داغ کاری ز تو تند خو نیاید
ز بلای چشم شوخت نگریختم ز خود هم
به نگاه کن سفارش که به جستجو نیاید
تو بگوی مردی است این به کجا رود اسیری
سر راه تو نگیرد به طواف کو نیاید
تو به من گذار وحشی که غم تو من بگویم
که تو در حجاب عشقی ز تو گفتگو نیاید