98
غزل ۱۸۸
هرکه یار ماست میل کشتن ما می کند
جرم یاران چیست دوران این تقاضا می کند
می کند افشای درد عشق داغ تازه ام
این سیه رو دردمندان را چه رسوا می کند
اشک هر دم پیش مردم آبرویم می برد
چون توان گفتن که طفلی با من اینها می کند
از جنون ما تماشای خوشی خواهد شدن
هر که می آید به کوی ما تماشا می کند
دم به دم از درد وحشی سنگ بر دل می زند
هر زمان درد دلی از سنگ پیدا می کند