363
غزل ۱۸۶
هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد
که به جان دادن من گریهٔ بسیار نکرد
که مرا در نظرآورد که از غایت ناز
چین برابر و نزد و روی به دیوار نکرد
هیچ سنگین دل بی رحم به غیر از تو نبود
که سرود غم من در دل او کار نکرد
روح آن کشتهٔ غم شاد که تا بود دمی
یار غم بود و شکایت ز غم یار نکرد
روز مردن ز تو وحشی گله ها داشت ولی
رفت از کار زبان وی و اظهار نکرد