112
غزل ۱۴۳
بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
بنده بودیم و زبان ماجرا کوتاه بود
حق یاریهای سابق گر نبستی راه نطق
درجواب این که گفتی نکته ای در راه بود
پیش ازینم جان فزودی لذت دشنام او
اله اله از چه امروز اینچنین جانکاه بود
گو مده فرمان که دیگر نیست دل فرمان پذیر
حکم او می رفت چندانی که اینجا شاه بود
سالها هم بگذرد وحشی که سویش نگذرم
تا نپنداری که خشم ما همین یک ماه بود