شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۱۳۴
وحشی
وحشی( غزلیات )
113

غزل ۱۳۴

خوش آن کو غنچه سان با گلعذاری همنشین باشد
صراحی در بغل جام میش در آستین باشد
ز دستت هر چه می آمد به ارباب وفا کردی
نکردی هیچ تقصیری وفاداری همین باشد
رقیبا می دهی بیمم که دارد قصد خون ریزیت
ازین بهتر چه خواهد بود یا رب اینچنین باشد
کجا گفتن توان شرح غم محمل نشین خود
اگر همچون جرس ما را زبان آهنین باشد
به هر ویرانه کانجا وحشی دیوانه جا گیرد
ز هر سو دامنی پرسنگ طفلی در کمین باشد