شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل ۱۱۸
وحشی
وحشی( غزلیات )
95

غزل ۱۱۸

دلم امروز از آن لب هر زمان شکری دگر دارد
زبان کز شکوه ام پر زهر بود اکنون شکر دارد
دگر راه کدامین کاروان صبر خواهد زد
که چشمش سد نگهبان در کمینگاه نظر دارد
به یک صحبت که با او داشت دل کز من بحل بادا
دگر نامد ز من یادش بلی صحبت اثر دارد
دعاهای سحر گویند می دارد اثر آری
اثر می دارد اما کی شب عاشق سحر دارد
ز هر کس بیشتر مهر تو دارم وین دلیلم بس
که هر کس را فزونتر مهر ، حسرت بیشتر دارد
عجب نبود ز وحشی گریه های تلخ ناکامی
که زهرآلوده پیکانهای حسرت بر جگر دارد