شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شماره 40
وحدت کرمانشاهی
وحدت کرمانشاهی( غزلیات )
140

غزل شماره 40

شد بر فراز مسند دل باز شاه عشق
یعنی گرفت کشور جان را سپاه عشق
جز در فضای سینه رندان می پرست
نتوان زدن به ملک جهان بارگاه عشق
شوریدگان عشق برابر نمی کنند
با صد هزار افسر شاهی کلاه عشق
در ملک فقر افسر فخرش به سر نهند
هر تن که خاک شد ز دل و جان به راه عشق
ای شیخ روی زرد و لب خشک و چشم تر
در شرع ما به حقیقت بود گواه عشق
خودخواهی از خیال برون کن که در جهان
از خود گذشتگی ست همی رسم و راه عشق
هرگز نیابد ایمنی از حادثات دهر
وحدت، مگر دمی که بود در پناه عشق