132
غزل شماره 20
تا سر زلف پریشان تو چین در چین است
زیر هر چینی از آن جای دل غمگین است
بی مه روی بتان شب همه شب تا به سحر
دامن و دیده ام از اشک پر از پروین است
مکن از عشق بتان منع مرا ای ناصح
که مرا عشق بتان رسم و ره دیرین است
شیوه کوهکنی شیوه فرهاد بود
صفت حسن فروشی صفت شیرین است
باغ حسن تو چه باغیست که پیوسته در او
سنبل و نرگس و ریحان و گل و نسرین است
عاشق ار خواب سلامت نکند نیست عجب
عشق را درد بود بستر و غم بالین است
وحدت از صومعه گر رخت به میخانه کشید
عارف حق نگر و رند حقیقت بین است