159
مِه در لندن
ِمه در لندن بومی ست
غربت در من
در زمستان توریست اول مه را می بیند
و بعد
باغ وحش
و برج لندن
غروبها وقتی به اطاقم در الزکورت برمی گردم
جاده ی مخّدر ِ مه
حافظه ی قدم هایم را مخدوش می کند
و من تلو تلو خوران ساختمان اداراتی را تنه می زنم
که با وجود عشق عظیم شان به مستعمرات آفتابی
اسم مرا غلط تلفظ می کنند
□
لندنی ها با ِمه می زیند
و با آفتاب عشق می ورزند
یک روز که روی سکّوی مترو قدم می زنی
با انتظار "خط کمربندی" در چشمانت
مردم را می شنوی به هم می گویند
«چه روز آفتابی قشنگی، اینطور نیست؟»
تو به طرف بالا نگاه می کنی و می بینی
سقف دارد روی سرت فشار می آورد