110
ارهاب
گوشهٔ چشمم ستاره یی ست، دیده ای آن را ؟ندیده ام
حبهٔ انگور از آسمان ، دست فرا برده ، چیده ام
حبهٔ انگور از آسمان ؟ پس تو زمین را ندیده ای
بستر خون است و آتش است ، این که در او آرمیده ام
گوشهٔ چشم مرا ببین ، خنجر بهرام سرخ ازوست
روی زمین از چکیده هایش، نقشهٔ دریا کشیده ام
گریهٔ خونبار توست ؟ نه ، بحر گدازان دوزخ است
من همه شب در گدازه هاش ، همچو حبابی تپیده ام
دود جسد ها ز روی خاک ، تا دل افلاک می دود
رقص کنان در فضای آن ، سایهٔ ابلیس دیده ام
پیش نگاهم تمام شب ، چشم ز وحشت دریده یی ست
از دل آوار هر سحر ، جیغ جنون زا شنیده ام
دست تو انگور چیده است ، از دل من خون چکیده است
گر تو بهشت آفریده ای ، من به جهنم رسیده ام